دینداری کاریکاتوری
به نظر شما چرا امام زمان (عج) بعد از این همه ظلم و جوری که در عالم رواج یافته، ظهور نمی کنند؟
شاید چون من و امثال من هنوز خود را برای یاری ایشان آماده نکرده ایم. دینداریمان کاریکاتوری است. نماز می خوانیم، ولی صله رحم نمی کنیم. به فقرا کمک می کنیم، ولی خمس نمی دهیم. به نماز و روزه و خمس و ... مقید هستیم ولی امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم. به مردم اعتماد می کنیم، ولی به وعده های خدا ایمان نداریم!! (متأسفانه)
واقعا خودمان چنین دینداری را قبول داریم؟ اگر از فرزندمان بخواهیم به حرفمان گوش دهد، درسش را خوب بخواند، با دیگران محترمانه برخورد کند، هوای دوستانش را داشته باشد، نماز بخواند، روزه بگیرد و ...، ولی او فقط به دیگران احترام بگذارد و هوای دوستانش را داشته باشد، آیا او وظیفه اش را انجام داده است؟
البته این فقط مشکل ما نیست. از زمانی که چیزی به نام دین بوده (یعنی از آغاز) تا زمانی که چیزی به نام دین وجود دارد (یعنی پایان) دیندارانی اینچنین کاریکاتوری دینداری می کنند. از دین آن چیزهایی را قبول می کنند که خودشان دوست دارند.
این مطلب در نشریه مترو به چاپ رسیده است.
در قرآن و گفته های ائمه اطهار(ع) از چنین دینداری ای به شدت نهی شده است. دین چند دسته گل جدا از هم که با یک نخ به هم وصل شده اند، نیست؛ بلکه مجموعه ای از احکام و اعتقادات به هم پیوسته است. نمی توان بعضی از آن را پذیرفت و عمل کرد و بعضی دیگر را رها کرد.
یکی از مشکلات پیامبر گرامی اسلام (ص) هم همین افرادی بودند که خودشان را دیندار حساب می کردند، ولی هنگام نزول فرمان جهاد زیر بار این فرمان الهی نمی رفتند.[1] و یا نماز می خواندند و روزه می گرفتند، ولی وقتی نوبت به امر به معروف و نهی از منکر می رسید، به بهانه های مختلف (ترس، ضعف ایمان، تأثیر نداشتن و ...) میدان را خالی می کردند. پیامبر فرمودند: «خداى بزرگ، از مؤمن ضعیفی که دین ندارد خشمناک است. (تعجب کردند و) پرسیدند: مؤمنى که دین ندارد کدام است؟ فرمود: آنکه نهى از منکر نمىکند.»[2] . شما اگر مىخواهید بفهمید که مقام امر به معروف و نهى از منکر در اسلام چیست، به این روایت که شهید مطهری قسمت ابتدایی آن را اینطور ترجمه می کنند، توجه کنید: «در آخرالزمان، مردم ریاکارى پیدا مىشوند که دائماً آیه قرآن و دعا مىخوانند «وَ یَتَنَسَّکونَ» اظهار مقدس مآبى مىکنند، «حُدَثاءُ سُفَهاءُ» یک مردم تازه به دوران رسیده احمقى هم هستند. تنها چیزى که این مقدس مآبها به آن اعتنا ندارند، امر به معروف و نهى از منکر است. «لایوجِبونَ امْراً بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ الّا اذا امِنُوا الضَّرَرَ» اینها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهى از منکر کوچکترین ضررى به ایشان نمىزند، به آن تن نمىدهند. «یَطْلُبونَ لِانْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعاذیرَ» دائم دنبال این هستند که یک راه فرارى براى امر به معروف و نهى از منکر پیدا کنند، یک عذرى بتراشند که خوب، دیگر نمىشود، دیگر ممکن نیست. «یُقْبِلونَ عَلى الصَّلوةِ وَ الصِّیامِ وَ ما لایُکَلِّفُهُمْ فى نَفْسٍ وَ لا مالٍ» دنبال آن عبادتهایى هستند که نه به جان، نه به مال و نه به حیثیتشان ضرر مىزند (مثل نماز و روزه) اما اگر وظیفهاى ضررى به جایى مىزند، دیگر آن را قبول ندارند. تا آنجا که مىفرماید اگر نماز هم به کار یا حیثیت یا جانشان ضرر مىزد، آن را رها مىکردند: «کَما رَفَضوا اسْمَى الْفَرائِضِ وَ اشْرَفَها» همانطور که عالیترین و شریفترین فریضهها را رها کردند، نماز را هم رها مىکردند. آن عالیترین و شریفترین فریضهها کدام است؟ «انَّ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ» [امر به معروف و نهى از منکر] فریضه بزرگى است که سایر فرایض به وسیله آن بپا مىشود. باید امر به معروف و نهى از منکر باشد تا نمازى باشد، تا زکاتى باشد، تا حجّى باشد، تا خمسى باشد، تا معاملاتى باشد، تا قانونى باشد، تا اخلاقى باشد.»[3]
پس بیاییم با جان و دل به دعوت خداوند لبیک گوییم که در آیات 10 و 11 سوره صف فرمود: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذابى دردناک نجات بخشد؟ به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید و در راه خدا با مالها و جانهایتان جهاد کنید، این (ایمان و جهاد) براى شما بهتر است اگر بدانید.» تا به نتایج آن در آخرت[4] و در این دنیا -که یاری خدا و رسیدن به پیروزی است[5]- برسیم.
و بدانیم که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «تمامی اعمال و کارها حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند قطرهای در مقابل یک دریای بزرگ و پهناور است.»[6]
خداوندا؛ ما را از کسانی قرار ده که فقط از تو می ترسند و برای تو امر به معروف و نهی از منکر می کنند.
[1] در (آیه)سوره های (246) بقره، (77)نساء، توبه، احزاب، (20)محمد و بسیاری از سوره های دیگر به این پدیده اشاره شده است.
[2] کافی، جلد 5، صفحه 59
[3] اصول کافی، جلد 5، صفحه 56
[4] آیه 12 سوره صف
[5] آیه 13 سوره صف
[6] نهج البلاغه، حکمت 374
- ۹۲/۰۱/۰۱