واجب فراموش شده

احیای امر به معروف و نهی از منکر بین مؤمنین

واجب فراموش شده

احیای امر به معروف و نهی از منکر بین مؤمنین

واجب فراموش شده

طلبه‌ای که دوست دارد واجب فراموش شده، دیگر فراموش شده نماند!!!

هدف وبلاگ: ارائه جزوات و محصولات فرهنگی
(پوستر، بروشور، کارت، کلیپ صوتی و ....)
در زمینه امر به معروف و نهی از منکر

ehya.blog@gmail.com
شماره تماس: 09191234351
**********************************
تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است.
من چند سال است که گفته‏ ام امر به معروف و نهى از منکر ...
تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید.
اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است.
شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟
... بعضى گفته‏ اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏ گویم احتمال تأثیر همه جا قطعى است ...
براى مردم، حرف اثر دارد.
امام خامنه ای

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۵
بهمن

خرداد سال 60 بود هر روز منتظر خبری تازه بودیم از جبهه از عملیاتها
هر روز شاهد تشییع پیکر تعدادی از بهترین فرزندان غیور این مملکت بودیم و تنها کاری که از دست ما برمی آمد این بود که هرکجا امکان کمک به جبهه برای دختران وجود داشت حاضر شویم.
پیام شهدا را "که خواهرم چادر سیاه تو بیشتر از خون سرخ من دشمن را می ترساند  "با جان و دل شنیده بودیم و سعی میکردیم این پیام را به همه ی دختران  سرزمینمان برسانیم

معصومه دوست بسیار خوب و ساده ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت، بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی داد

فصل امتحانات بود ناگهان معصومه را دیدم که با رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد ...

۲۳
بهمن

بدترین خطر

امام خامنه ای: «بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفى شود؛ کار خوب به عنوان کار بد معرفى شود و فرهنگها عوض شوند.»[1]

 

همراه دوستم حسین داشتیم از خوابگاه به سمت خیابان اصلی می رفتیم که از آنجا برویم سوار تاکسی شویم و به مترو برسیم، بحثمان از توی اتاق شروع شده بود،

من می گفتم: وقتی شما در جامعه ی خود منکر را ببینی و نهی نکنی، آن کسی که دارد مرتکب آن گناه می شود احساس آرامش می کند، احساس می کند عملش خلاف حق نیست. و خلاف عرف هم نیست. این احساس قوت بیشتری می یابد اگر این اتفاق، یعنی نهی از منکر نکردن در محیط های مذهبی فراموش شود. وقتی این اتفاق افتاد و این احساس و این عمل سرایت کرد به فردِ دوم و از او به فرد سوم و از او به بخش زیادی از جامعه، اتفاقی که می افتد این است که برای عده ای جای معروف و منکر عوض می شود. این اتفاق با سرعت زیادی رخ می دهد و در مدت کوتاهی اثر خود را می گذارد و بافتهای اجتماعی را یکی پس از دیگری در می نوردد (حالا تو صحبت اینقدر جدی نمی گفتما!!! ) بعد از آن کار به جایی می رسد که اگر کسی در اینجا از منکری نهی کرد، آن فردی که دارد آن عمل خلاف را انجام می دهد خود را در یک جبهه می بیند و به جای اینکه از عمل خلافش شرمنده شود، به موضع گیری می افتد. احتمال اینکه این فرد، نهیِ ناهی را نپذیرد اصلا کم نیست، اینجاست که کار مشکل می شود، اینجاست که آقا فرمودند:


۰۷
بهمن

امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر یکى از ارکان اساسى اسلام و ضامن برپاداشتن همه‏ى فرایض اسلامى است؛ امام علی (ع) می فرمایند: «تمامی اعمال و کارها حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره‌ای در مقابل یک دریای بزرگ و پهناور است.»

خداوند متعال در قرآن کریم در آیه ی ۱۱۰ سوره مبارکه آل عمران، امت رسول اکرم ص را برترین امت ها می نامد، و بلافاصله، دلیل این امر و یا ویژگی بارز آن را امر به معروف و نهی از منکر می شمرد.

بسیار ساده است. وقتی عضوی از اعضای خانواده ای فرزند، همسر، یا خواهر و برادرش را در اشتباهی ببیند، به نظر شما اگر به او تذکر ندهد، حق را به جا آورده است؟ آیا خود آن فرد خاطی در صورت آگاه شدن به اشتباه او اتفاقاً از او ممنون نخواهد بود؟ اگر امروز برادری از سر خیرخواهی به برادر خود در محیط اجتماع تذکر دهد، که مثلاً سیگارت را در محیط عمومی خاموش کن، آیا با او دشمنی دارد؟

در جامعه هم همین موضوع وجود دارد. چون جامعه ی ما نیز یک خانواده ی بزرگ است. افراد جامعه همه اعضای یک پیکر هستند و بیماری یک عضو، همه را به رنج می اندازد. چه بسا با تذکر و امر به معروف به موقع، بتوان درد را درمان کرد.

اما متأسفانه امر به معروف و نهی از منکر امروز در جامعه ما بسیار مورد غفلت می باشد. البته این مختص امروز نیست. ائمه ی اطهار و رسول اکرم ص هم در زمان خود، از غفلت از این امر بر حذر داشته اند. پیامبر (ص) که فرمودند: «همانا خداوند از مؤمن ضعیف و بی دین خشمناک است، پرسیدند: مؤمنی که ضعیف و بی دین است کیست؟ فرموند:کسی که نهی از منکر و جلوگیری از کارهای زشت نمی کند

جای سوال است که چرا چنین واجبی که اینقدر مورد تاکید دین اسلام است، اینگونه مورد غفلت است؟ چرا این واجب در جامعه ما فراموش شده است؟ چرا ما از این موضوع اینقدر غافلیم؟ چرا با دیدن انجام کارهای بد در محیط اطرافمان باز هم بی خیالیم و از گفتن ابا می کنیم؟

علل و بهانه های متفاوتی وجود دارد. ترس، عدم آگاهی، غفلت، بلد نبودن، توهم اثر نداشتن و ...

ترس، یکی از مهمترین دلایلی است که انسان را از امر به معروف بازمی دارد. ترس از آبرو، ترس از مقام و ترس از دعوا و ... بالاخره ترس از مردم.

چرا ترس داریم؟

چون از بس امر به معروف نکرده ایم، چنین خیال می کنیم که اگر امر به معروف کنیم قطعاً طرف مقابل بر می گردد و فحش می دهد یا دعوا راه می اندازد و یا ... در حالی که اگر خودمان خوب تذکر دادن را بیاموزیم و تجربه کنیم، کاملاً نظرمان عوض خواهد شد.

همچنین، ما فقط خبر تجارب تلخ امر به معروف را شنیده ایم. در حالیکه از بین هر چند هزار مورد، شاید در یک مورد اتفاق بدی افتاده باشد. ولی خبر آن پخش می شود و خبر آن چند هزار امر به معروف که در اطراف ما انجام می شود پخش نمی شود. شنیدن داستان و خاطرات آمرین و ناهیان که با توسل به امام زمان (عج) و برای خدا عمل کردند، رافع این ترس هاست.

باید به فکر فرو برویم که چرا ترسمان از غیر خدا نقد است ولی از خدا نسیه ای می ترسیم؟ چرا به خاطر ترس از عقوبت خدا امر به معروف نمی کنیم؟ با کمی تأمل متوجه خواهیم شد که دیگر ترس ها در برابر این ترس ناچیز است و دلیلش وسوسه شیطان است. باید فقط از خدا ترسید. که اگر اینطور نباشد آنوقت مورد عتاب قرآن قرار خواهیم گرفت که فرمود: «أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین[1]». بیایید به فرمانِ«فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ[2]» خداوند لبیک گوییم و مؤمن واقعی باشیم.

بیایید اصلاً فرض کنیم که کسی را از منکری که مرتکب شده است نهی کردیم و او با تندی پاسخمان داد. آیا باید به فرمان الهی بدگمان شد؟ این چه دینداری است که نخواهیم در راه آن نهایتاً دو تا فحش تحمل بکنیم؟ و حال آنکه کسانی را سراغ داریم که برای دین خود از تمام دنیای خود گذشتند و با خون خود مهر ختام بر نامه ی زندگی دنیایی خود زدند.

آیا با این دینداری می توان خود را شیعه امام حسین (ع) فرض کرد؟ در حالیکه امام حسین (ع) همه هستی خود را در راه خدا داد و از چیزی جز او نترسید.

شجاعت را باید از حاج ابراهیم همت یاد گرفت که برای روحیه دادن به نیروهایش، وقتی بارش گلوله های دشمن به سمت خاکریز آمد، به روی خاکریز رفت و شروع کرد به قدم زدن. یعنی ای خدا، من از این باران گلوله ها نمی ترسم، چون همه کاره عالم تو هستی و این گلوله ها کاره ای نیستند.

آری دینداری شجاعت می خواهد و امر به معروف و نهی از منکر انسان را به جایی می رساند که جز از خدا نترسد.

به قول آیت الله جاودان: «امر به معروف و نهی از منکر، شجاعت می آورد، ترس را از دل آدم می برد. (آن وقت) می شود بگویند او را با این هزاران هزاران گناهی که دارد ببرید بهشت چون امر به معروف نهی از منکر می کرده است، دیگر از غیر من نمی ترسیده است

آری، فقط از خدا ترسیدن این قدر ارزش دارد.


این مطلب در نشریه مترو به چاپ رسیده است.


[1] آیا از آنها مى‏ترسید؟! با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید!

[2] از آنها نترسید! و (تنها) از من بترسید!

۰۷
بهمن

عاقبت ترک امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

۰۷
بهمن

حدیث امام علی ع

۰۷
بهمن


ایمان ناقص

۰۷
بهمن


هدف استکبار چیست؟

۰۷
بهمن

خیلی وقتها که می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، دست و پام میلرزه. مدام با خودم می گم: «بگم یا نگم. نکنه برگرده چیزی به من بگه! نکنه آبروریزی بشه! نکنه دعوا بشه! ... »

فکر کنم این حس تو خیلی از اطرافیانم هم هست. مثلا اگر دیدند من کار اشتباهی انجام می دهم، می ترسند به من چیزی بگویند. می ترسند من ناراحت شوم و یا برگردم چیزی به آنها بگویم و ... شاید به خاطر واکنش منفی من بوده که اونها می ترسند واجبشون رو انجام دهند. خودمونی بگم، من با این رفتارم دارم باعث می شم، دیگران واجب دینی شون را ترک کنند. برای همین با خودم تصمیم گرفتم هر وقت کسی از من انتقاد کرد، سعی کنم با روی خوش از او استقبال کنم و حتی ازش تشکر کنم.

تا من هم کمی شیعه امامم شوم:

أَبا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی

۰۷
بهمن

وارد مترو شدم. نسبتا خلوت بود. روی صندلی نشستم. خسته بودم و سرم پایین بود. یاد کتابی که چند ساعت پیش خونده بودم افتادم. اون کتاب در مورد چگونگی مجازات قاتلین امام حسین علیه السلام بود. "... تمام بنی هاشم کشته شده بودند. دیگر یاری برای حسین باقی نمانده بود. لحظه به لحظه حلقه ی محاصره بر حسین تنگ تر میشد. در همین اوضاع حسین ندا داد : هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص ... هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا... آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟...آیا یاورى هست که بامید آنچه نزد خداست ما را یارى کند؟

من حسین را خوب میشناختم. از بچگی با خاندان علی آشنا بودم . از آن زمان که علی حاکم کوفه بود. میدانستم حسین فرزند رسول خداست و به دنبال قدرت طلبی قیام نکرده است. وقتی ندای غربت وی را شنیدم اشک از چشمانم لبریز شد اما،... اما... می ترسیدم به یاری او بروم ، اگر به کمک وی میرفتم معلوم نبود چه اتفاقی برایم بیفتد ، ترس بر من غلبه کرده بود و ماندن را بر رفتن ترجیح دادم ، کمک من سودی به حال وی نداشت ... در این لحظه طاقت امیر مختار تمام شد و دستور داد تا سر از تن وی جدا کنند ..." با خود میگفتم گاهی یک انتخاب و تصمیم گیری میتواند موجبات بدبختی و یا سعادت یک انسان را رقم زند. آن ملعون میتوانست با یک تصمیم صحیح به بالاترین درجات سعادت برسد اما ضعف ایمانش موجب شد تا در دنیا و آخرت بدبخت و بیچاره گردد. ای کاش چنین شرایطی در زندگی من پیش می آمد تا میتوانستم با یک انتخاب مناسب سعادت خود را رقم بزنم. در همین فکرها بودم ، سرم را بالا آوردم تا ببینم چند ایستگاه دیگر باید پیاده شم که چشمم به خانم و آقایی که بالای سر من ایستاده بودند، افتاد. اون خانم اصلا حجاب مناسبی نداشت ... . سرم را پایین انداختم ، مطمئن بودم وظیفه ام این است که نهی از منکر کنم ، اما میترسیدم. مترو شلوغ شده بود و معلوم نبود با تذکر من چه اتفاقی می افتد. میدانستم امر به معروف و نهی از منکر واجب است اما میترسیدم و جرأت انجام آن را نداشتم. در همان حال یک لحظه ذهنم را متوجه امام زمان علیه السلام کردم و از ایشان کمکم خواستم تا بتوانم وظیفه ام را به درستی انجام دهم. با استعانت از ایشان از جای خودم بلند شدم تا تو اون شلوغی اون خانم جای من بنشینه. بعدش رفتم دم گوش آقایی که همراهش بود گفتم:سلام ، ایشون خانم شما هستن؟ گفت:بله. خیلی مؤدبانه گفتم: لطفا بهشون بگین حجابشونو رعایت کنند. اون آقا هم نگاهی کرد و گفت: چشم... !  بعد هم به خانمش گفت حجابش را درست کند. به همین راحتی! هیچ اتفاق بدی هم نیفتاد. نه دعوایی ، نه داد و بیدادی و نه مشکل دیگری. نفس راحتی کشیدم. یاد داستان کربلا افتادم. تازه معنای کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا را متوجه شدم. هر انسانی در زندگیش در معرض انتخاب هایی قرار میگیرد و تصمیمات وی مشخص می کند که او از سپاهیان حسین علیه السلام است یا از سپاهیان یزید.

علی تقی زاده