واجب فراموش شده

احیای امر به معروف و نهی از منکر بین مؤمنین

واجب فراموش شده

احیای امر به معروف و نهی از منکر بین مؤمنین

واجب فراموش شده

طلبه‌ای که دوست دارد واجب فراموش شده، دیگر فراموش شده نماند!!!

هدف وبلاگ: ارائه جزوات و محصولات فرهنگی
(پوستر، بروشور، کارت، کلیپ صوتی و ....)
در زمینه امر به معروف و نهی از منکر

ehya.blog@gmail.com
شماره تماس: 09191234351
**********************************
تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است.
من چند سال است که گفته‏ ام امر به معروف و نهى از منکر ...
تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید.
اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است.
شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟
... بعضى گفته‏ اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏ گویم احتمال تأثیر همه جا قطعى است ...
براى مردم، حرف اثر دارد.
امام خامنه ای

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

زیارت شاه عبدالعظیم

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۲۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سوار مترو شدم، مقصد شهر ری است، مقصد زیارت سید الکریم است، به قول عمو نجف مقصد شابدلعظیم است.

برای توی راه و رسیدن به مقصد، کتاب الف را انتخاب کردم که بخوانم، بریده هایی از کلام وحی در بیانات آیت الله جوادی آملی، کتاب کم حجم و پر مطلبی است؛ برای توی راه خیلی گزینه ی خوبی است، مطالبش تکه تکه و پر محتواست. قطار که آمد بلافاصله سوار شدم و روبه روی صندلی ها ایستادم و لوله ی گاز درون قطار را مستمسک قرار داده، کتاب را از کیفم خارج کردم و مشغول مطالعه شدم:

صفحه ی 17 کتاب مطلبی با عنوان «خلع سلاحش کنید» آمد:

انبیاء بیش از هر چیزی سعی کردند که یاد خدا را در دلها احیاء کنند؛ این یاد خدا مقدم بر هر چیز است، مقدم بر یاد خود انس...

صدای صحبت بلند بلند یک نفر از صندلی های عقب تمرکزم را به هم ریخت، داشت بلند بلند میگفت: برو بابا تو هم همش از این فکرها میکنی، آره اصلا آره با اون بودم، اَه...

ادامه دادم:

این یاد خدا مقدم بر هر چیز است، مقدم بر یاد خود انسان هم هست. چون خدا به ما از خو...

دوباره صدای پسر حواسم را پرت کرد: بابا به خدا خواهر دوستم بود، من اصلا اونو نمیشناسم، من رفته بودم خونه ی رضا خواهرش هم اونجا بود؛ همین.

از توی شیشه ی مترو که وقتی توی تونل هستی مثل آینه میکند پشت سرم را دیدم تا بفهمم چه خبر است؛ یک پسر لاغر اندام روی صندلی پشت سر من نشسته است و با عصبانیت و اعصاب خوردی دارد با تلفن صحبت میکند، نگاهی به افرادی که روبه روی من روی صندلی های مترو نشسته اند انداختم، سه مرد میانسال و در انتها یک خانم چادری نشسته اند، همگی زل زده اند به آن پسر، یکی هم لبخندی بر لب دارد. اعتنایی نکردم؛ ادامه دادم و با حواس پرتی دوباره مطلب را از اول خواندم:

انبیاء بیش از هر چیزی سعی کردند که یاد خدا را در دلها احیاء کنند؛ این یاد خدا مقدم بر هر چیز است، مقدم بر یاد خود انسان هم هست. چون خدا به ما از خود ما هم نزدیکتر است. برای همین اگر خدا را فراموش کرده ایم؛ این نسیان رب، حجاب معرفت نف...

صدای پسر بلند تر شد، عصبانیتش هم... داشت ترکی حرف میزد، نفهمیدم چه میگوید، دوباره به شیشه ی مترو متوسل شدم، یک پسر پشت سرم نشسته بود و چند دختر هم...

پسر لاغر اندام گوشی را داد به یک نفر که کنارم ایستاده بود و رویش به او بود، پشت تلفن گفت: بیا اصلا با خود رضا حرف بزن، گوشی را داد و آن که کنار دستم بود گوشی را گرفت، صدای آن طرف خط را نمیشنیدم، من فقط آدمهای روبرویم را میدیدم که زل زده اند به آن پسر لاغر اندام و آن دختر ها و این نفر که گوشی را از او گرفت، سلام کرد، گفت: هان؛ من دوستشم؛ تو کی هستی؟ من علی ام؛ ناگهان پسر لاغر اندام گوشی را از او گرفت و دخترها پقی زدند زیر خنده، کم کم داشتم عصبانی میشدم، حدس هایی میزدم، پسر گفت:« میام خونه همه چیز را برایت توضیح میدهم، اه اینقدر نق نزن دیگر صبر کن وقتی اودم خونه مفصل با هم دعوا میکنیم...» برگشتم که به پسر بگویم این طوری با مادرت حرف نزن جوان، دخترها نگذاشتند، قبل از اینکه بخواهم به پسر چیزی بگویم دیدم دختری در تقلای این است که گوشی را از دست پسر لاغر اندام بگیرد و خودش با تلفن صحبت کند و آب پاکی ای روی دستی ریخته شود، به دختر که سخت مشغول خنده بود گفتم: خجالت بکش خانم...

رویم را گرداندم، تا هم رویگردانی کرده باشم و هم کتاب بخوانم و هم خیال خودم را راحت کنم:

انبیاء بیش از هر چیزی سعی کردند که یاد خدا را در دلها احیاء کنند؛ این یاد خدا مقدم بر هر چیز است، مقدم بر یاد خود انسان هم هست. چون خدا به ما از خود ما هم نزدیکتر است. برای همین اگر خدا را فراموش کرده ایم؛ این نسیان رب، حجاب معرفت نفس خواهد بود. نمیگذارد کسی خود را هم بشناسد!

این بار در شیشه ی سیاه فام مترو نگاه کردم و این بار به جای آن سه دختر و پسر لاغر اندام، خودم را دیدم، اشک در چشمانم حلقه زد، عصبانی شدم، نمیدانستم به پسر لاغر اندام بگویم که با مادرت اینطور صحبت نکن، به دختر ها بگویم خجالت بکشند و اینطور وقیحانه در مترو بی آبرویی نکنند، به نفر کناری ام بگویم دروغ نگو، به روبرویی هایم بگویم زل نزنید به این مستهای فریب خورده... یا به خودم بگویم خدا را فراموش نکن که خودت را فراموش میکنی...

هیچ کدام از کارهای قبلی را نکردم؛ سر در کتاب فرو بردم و مطالعه کردن را از ابتدای مطلب ادامه دادم:

انبیاء بیش از هر چیزی سعی کردند که یاد خدا را در دلها احیاء کنند؛ این یاد خدا مقدم بر هر چیز است، مقدم بر یاد خود انسان هم هست. چون خدا به ما از خود ما هم نزدیکتر است. برای همین اگر خدا را فراموش کرده ایم؛ این نسیان رب، حجاب معرفت نفس خواهد بود. نمیگذارد کسی خود را هم بشناسد... لذا در سوره ی مبارکه مجادله فرموده است: استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله... وقتی شیطان بر یک گروهی مسلط شد، اولین کاری که میکند انسان را خلع سلاح میکند...

دیگر نتوانستم تحمل کنم، نگاهی در شیشه کردم، نمیدانستم چه کار کنم، شاید بد نبود که برگردم و یک کشیده به گوش پسر لاغر اندام... ولی این خلاف بود، اهل فنش گفته اند: فقط بگویید نکن و بروید، کتک کاری هم مجاز نیست.

درگیر پیدا کردن یک راهی بودم که دخترها و پسر لاغر اندام و نفر کناری ام همگی پیاده شدند، من و ماندم و اینها که در صندلی مقابلم نشسته بودند و زل زده بودند به آنها و یکی شان هم لبخندی بر لب داشت و خانم چادری ای هم در انتهای صندلی ها به شیشه ی کناری لم داده بود و این ماجراها را مینگریست، صدای آواز جنوبی یک نفر با سر و وضع خاکی و اتو نکشیده در ایستگاه قطار سکوت ما را به هم زد، یکی از سه نفر جلویی ام گفت: ببین تو رو خدا، آخر هفته ها معلوم نیست توی این مترو چه خبر است... ترکیدم از عصبانیت، به او گفتم: [مردک احمق[1]] اینها جلوی روی تو اینهمه خلاف شرع را با هم انجام دادند تو جیکت در نیامد حالا به این بنده خدا گیر داده ای که چرا با لباس خاکی توی مترو آواز میخواند، این غیر عادی است و آنها غیر عادی نبودند؟ گفت:

-       نه خوب! هیچ کدامش کار خوبی نبود!

-       رویم را به سمت هر سه مرد گرداندم و گفتم: پس چرا ساکتید و هیچ چی نمیگویید؟ و تازه زل زده اید و معلوم نیست به چه نگاه میکنید. [پیش خودم گفت: لا مذهب تو یکی دیگر چرا پوزخند میزدی؟]

-       یکیشان گفت: وقتی قانون این است که مردها و زنها میتوانند این طور در کنار هم در مترو بنشینند دیگر من چه بگویم به اینها؟

-       گفتم: یعنی چه قانون این است؟ مرگ بر قانونی که خلاف خواست خدا باشد! چه معنی دارد که قانون...؟

-       حرفم را قطع کرد و گفت: تو اینها را برای خودت میگویی، قانون و حکومت مسئول برخورد با این مسائل هستند نه مردم؟

-       گفتم: اولا مشت آهنین حکومتها... ثانیا مگر نمیگویی قانون؟ مگر حجاب قانون نیست؟ چرا در برابر این قانون ساکتی؟ نومن ببعض و نکفر ببعض؟

-       یکی دیگر از آن سه مرد گفت: آخر تو هم حرفی میزنی ها وقتی او با مادرش پشت تلفن اینطور صحبت میکند، دیگر گفتن من و این آقا چه اثری دارد؟

-       گفتم: بحث گفتن تنهای من و شما نیست... از بس نگفته ایم وضع اینطور شده است... باید آنقدر گفت تا ...

-       نفر سوم که نیش خندی بر لب داشت، برگشت و گفت: ای بابا اینقدر در زندگی گرفتاری داریم که این چیزها توی زندگی مان گم است.

-       گفتم: بله، متاسفانه مشکل همین است که گرفتاری های ما از اوامر الهی مهم تر شده است...

به کتاب خواندم ادامه دادم:

استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله... وقتی شیطان بر یک گروهی مسلط شد، اولین کاری که میکند انسان را خلع سلاح میکند، خلع سلاح میکند یعنی از یاد خدا غافل میکند. وقتی انسان از یاد خدا غافل شد، فانساهم انفسهم میشود؛ خدا هم آنها را از یاد خودشان میبرد.

در روز عاشورا وقتی وجود مبارک امام سجاد ع به حضرت سید الشهداء ع عرض کرد: کار شما با این قوم به کجا کشید، فرمود: استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله؛ همین آیه را خواند. یعنی شیطان بر اینها مسلط شدو یاد خدا را از دلهای اینها بیرون برد...

 

ایستگاه شهر ری، کتاب رو گذاشتم تو کیفم و از مترو پیاده شدم. تو همون ایستگاه یکی از رفقای دانشگاهم رو دیدم. بعد از سلام علیک و احوالپرسی، فهمیدم که او هم در همان واگن ما بوده و در جریان تمام قضایا بوده. او هم خیلی دلش پر بود و برگشت به من گفت:

-       پس مسئولین دارن چی کار می کنن؟ تا کی باید تحمل کنیم؟ پس چرا هر روز (به ظاهر) بدحجابی داره بیشتر می شه؟ تقصیر کیست؟

-       یادِ صحبت آقا افتادم. سریع جزوه بیانات آقا رو از تو کیفم در آوردم تا صحبت رو درست براش بخونم: «امروز فقط جنگ نظامى نیست؛ اما همه تهاجمهاى دیگر، با شدّت کم سابقه‏اى وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامى، باید زنده، هوشیار، آسیب‏ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه زدن و به صورتِ یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر را مطرح کردم. موضوع امر به‏ معروف‏ که موضوع جدیدى نیست. این، تکلیف همیشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام این تکلیف زنده مى‏ماند. قوام حکومت اسلامى، با امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطَنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارُکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم." قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر باشد[2]».

رسیدیم به ایستگاه اتوبوس و باید منتظر اتوبوس می نشستیم.

-       رفیقم گفت: امر به معروف وظیفه مسئولینه دیگه. ما که نمی تونیم کاری کنیم!

-       گفتم: عزیزم، از این به بعد شما هر سؤال و شبهه ای تو زمینه امر به معروف داری بگو، من از صحبتهای آقا جوابش رو به شما می دم. آقا تو این چند سالِ رهبری خودشون، خیلی در مورد امر به معروف صحبت کردند. حتی بسیاری از جزئیات کار را هم گفته اند. مثلا در مورد همین که امر به معروف وظیفه چه کسی است؟ فرمودند: «امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسئولان کشور وظیفه‏مان در باب امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر سنگین‏تر است.[3]» تازه آقا تو بحث امر به معروف، اصل کار رو مردم می دونند. آقا می فرمایند: « بعضى از مردم به اینجا تلفن زدند، نامه نوشتند و سفارش کردند که «آقا! شما گفتید نهى از منکر. سیل پشتیبانى‏ها هم انجام گرفت. اما عملًا کارى نشد!» عملًا چه کار مى‏خواستید بشود؟ مگر لازم است که اینجا هم دولت وارد شود یا دستگاه قضائی مستقیماً وارد شود؟ خود مردم باید وارد شوند. خود مردم باید نهى کنند. البته دولت، مجلس شوراى اسلامى، دستگاه قضائی و نیروى انتظامى، موظفند که ناهى از منکر را پشتیبانى کنند. این، وظیفه‏ى آن‏هاست. مباشر کار، خود مردم مى‏توانند باشند و باید باشند. بخش عمده‏ى قضیه، اینجاست. جوان رزمنده، خانواده‏ى شهیدداده، خانواده‏ى ایثارگر، خانواده‏ى اهل انفاق، مؤمنین نمازخوان و روزه بگیر و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشن‏فکران علاقه‏مند به مفاهیم اسلامى و انقلابى؛ همه‏ى این‏ها باید در صحنه باشند...... در مقابل این منکرات، عامل بازدارنده، نهى است؛ نهى از منکر. بگویید: «آقا، نکن.» این تکرار «نکن»، براى طرف مقابل، شکننده است.... منتظر نباشید که دستگاه‏ها بیایند و کارى بکنند. [4]»

اتوبوس اومد و سوار شدیم.

-       رفیقم گفت: یعنی شما می فرمایید ما هر منکری را دیدیم با مشت بریم تو صورتش. یا اینکه 2 ساعت با او بحث کنیم؟

-       نخیر. اولا وظیفه مردم فقط زبان است[5]. ثانیا آقا می فرمایند: « حرف بزنید، بگویید؛ یک‏کلمه بیشتر هم نمى‏خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مى‏بینید خلافى را مرتکب مى‏شود دروغ، غیبت، تهمت، کین‏ورزى نسبت به برادر مؤمن، بى‏اعتنایى به محرّمات دین، بى‏اعتنایى به مقدسات، اهانت به پذیرفته‏هاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت یک کلمه‏ى آسان بیشتر نمى‏خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.[6]»

-       مگه احتمال تأثیر یکی از شرایط وجوب امر به معروف نیست؟

-       بله. آفرین. یکی از خواسته های آقا هم همین است که « مسأله‏ى امر به معروف و نهى از منکر، مثل مسأله‏ى نماز است. یاد گرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسئله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهى از منکر کرد؟[7]» و « بر هر مکلفی واجب است شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر و موارد وجوب و عدم وجوب آن را یاد بگیرد تا مبادا در امر و نهی خود دچار عمل خلاف و منکر شود. [8]»

-       به نظر من، الآن تو جامعه ما تأثیر نداره.

-       آقا در دیدار با دانشجویان در جواب سؤال "بهترین شیوه‏ى برخورد با منکرات چیست؟" فرمودند: « بعضى گفته‏اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏گویم احتمال تأثیر همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آن‏هایند که البته حرف حساب به گوششان فرونمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد.[9]» تأثیر هم فقط این نیست که همان لحظه منکر از بین رود. آقا می فرمایند: « گفتن گناه به گناهکار با زبان خوش و با لحن مناسب و در جایى هم با زبان تند- در مواردى که مفسده‏یى به وجود نیاید- گناه را در جامعه کم خواهد کرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت.[10]» و یا « اوّلین فایده‏ى امر به معروف و نهى از منکر همین است که نیکى و بدى، همچنان نیکى و بدى بماند.[11]» یکی از مهمترین کارهایی که ما باید انجام دهیم، احیای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه مان است. باید دیگران را هم به این کار دعوت کنیم. آقا می فرمایند: «. شما نمى‌گویید، خیال مى‌کنید که اگر بگویید، نمى‌شود. امتحان کنید، بگویید؛ بارها هم بگویید. البته یک نفر بگوید، معلوم است که اثر نمى‌کند. دیگران را وادار کنید بگویند. خودِ گفتن، اثرش به مراتب از مشت بیشتر است.[12]».

-       رفیقم دوباره به فکر فرو رفت و گفت: یکی دیگر از شرایط عدم مفسده است. اگر موقع امر و نهی‌ زنانی‌ که حجاب کامل ندارند‌ از تحریک شهوت خودم بترسم، باید چه کار کنم؟

-       گفتم: تقریبا همین سؤال رو از آقا پرسیدند که آقا فرمودند: « نهی‌ از منکر متوقف بر نگاه با ریبه به زن نامحرم نیست، و بر هر مکلفی‌ واجب است که از حرام اجتناب کند، بخصوص زمانی‌ که مبادرت به انجام فریضه نهی‌ از منکر می‌ کند.[13]»

-       رفیقم که دید آقا در مورد تمام شبهات راه را روشن کرده اند دوباره پرسید: خیلی مواقع طرف برمی گرده و جواب می ده. اون موقع باید چه کار کرد؟

-       دوباره یاد چند تا از صحبتهای آقا افتادم: « نگویید به من چه؛ او هم نمى‏تواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید.[14]» و یا جای دیگر که آقا می فرمایند: «مثلاً یک نفر کار خلافى مى‌کند، مى‌گویند آقا شما این کار را نباید مى‌کردى. این مطلب را بگو و برو. مى‌گوید: او برمى‌گردد دو تا فحش به من مى‌دهد. خیلى خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ براى خاطر امر خدا تحمّل کنید. اگر نفر دوم هم بگوید آقا شما باید این کار را نمى‌کردى؛ بدانید اگر دعوا هم بکند، دعوایش کمتر از آنى است که با نفر اوّل کرده است. نفر سوم و نفر دهم و نفر بیستم هم همین‌طور. بنابراین، اگر نهى از منکر باب شد و تا نفر بیستم رسید، شما خیال مى‌کنید آن آدم دیگر آن کار را تکرار خواهد کرد؟[15]»

دیگه رسیده بودیم به حیاط حرم و باید از هم خداحافظی می کردیم. قرار گذاشتیم دوباره همدیگر را ببینیم و صحبت ها را ادامه دهیم.

ادامه دارد



[1]. این تکه اش را در ذهنم گفتم ولی ای کاش...

[2]  سال‏1371/مقام معظم رهبرى در دیدار علما و روحانیان

[3] سال‏1379/در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران

[4] سال‏1371/در مراسم دیدار قشرهاى مختلف مردم

[5] سال‏1368/سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، به‏مناسبت فرارسیدن 19 دى‏ماه / اجوبة الاستفتاءات، س ۱۰۵۵ و ۱۰۶۴

[6] سال‏1370/سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه

[7] سال‏1371/در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‏هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور

[8] اجوبة الاستفتاءات، س ۱۰۷۴

[9] سال‏1377/در جلسه‏ى پرسش و پاسخ دانشگاه تهران

[10] سال‏1368/سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، به‏مناسبت فرارسیدن 19 دى‏ماه

[11] سال‏1379/در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

[12] سال 1377/بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران

[13] اجوبة الاستفتاءات، س ١٠٦٨

[14] سال‏1370/سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه

[15] سال 1377/ بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی

  • مشکات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی